مقدمۀ نمایشگاه گردانان بر کتاب نمایشگاه
ایدۀ گردآوری نمایشگاهی با عنوان «اگر اگزوتیک نه پس چه؟»، زمانی شکل گرفته که بازار بین المللی هنر به طور کل و بازارهای غربی به طور خاص، آکنده از آثاری است که میکوشند، تصاویری پیشبینی پذیر، بازار پسند و مبتنی بر کلیشه از زیست قومی، هویتی و دغدغههای سیاسی- اجتماعی هنرمندان کشورهای منتسب به منطقۀ خاورمیانه را به نمایش بگذارند. اگر یکی از دغدغههای مهم نمایشگاهگردانی معاصر را رابطۀ غیرخطی و چند وجهیش با مسایل درونی دیسیپلین هنر از یکسو و گفتمانهای غالب اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دورانش از سوی دیگر به شمار بیاوریم، هم اکنون یکی از معنادارترین برهههای تاریخی برای پرداختن به این مقوله است. از حدود دو دهۀ پیش با شکلگیری بازارهای تازه، برندهای تازهای با عناوینی هم چون «هنر معاصر خاورمیانه» شکل گرفتند. این عنوان کلی و غیر دقیق تفاوت و تکثر عمیق تاریخ، فرهنگ و هنر کشورهای این منطقه را به نفع شکل گیری مفهومی یکپارچه و یکدست و مناسب برای تئوری پردازی و مصرف بازار تقلیل میدهد. مضامین و نمادهای وابسته به این هنر نیز معمولاً ویترینی هستند که خواست بازار در آن ها به خوبی منعکس است: درگیر شدن با موضوعات سیاسی، اجتماعی به شکل شعاری و باسمه ای و تزریق المان های اورینتالیستی و خلق فضاهای اگزوتیک از اصلی ترین مشخصه های این هنر است.
کشور ایران، یکی از کشورهایی است که به سبب مختصات جغرافیایی و فراز و نشیبهای اجتماعی- سیاسی که در چند دهۀ اخیر و بعد از انقلاب اسلامی شاهدش بوده، بستر مناسبی برای شکل گیری این نوع هنر بوده است. باز شدن فضای داخلی و امکان فعالیتهای بیشتر هنرمندان و به خصوص جوانان در دو دهۀ اخیر و باز شدن درها به سمت بازارهای نو ظهور منطقه و امکان حضور بیشتر در فضاهای بین المللی، تاثیر شگرفی بر شکل گیری نوعی از هنر داشت، هنری که با دیدن خود از دریچۀ دید مخاطب غربی و انتظارات او خواسته یا ناخواسته از مسیر اصلیش فاصله گرفت. از سوی دیگر فرافکنی پندارههای دیرین اورینتالیستی مخاطب غربی نسبت به این منطقۀ کهن و تنشهای سیاسی- اجتماعی و معضلات حقوق بشری این خطه در عصر حاضر نیز، کنجکاوی آنان به دانستن «حقیقت» را به سطح عملی اخلاقی و بشر دوستانه ارتقا میداد. در این میان نمایشگاه گردانان، منتقدان و نظریه پردازان نیز نقش مهمی در شکل دادن به گفتمانی ایفا کردند که این جریان را به عنوان نمایندۀ اصلی هنر کشور معرفی می کرد.
در داخل کشور اما این هنر صرفاً به دلیل نمایش المان هایی دال بر «سیاسی بودن» یا نشانه هایی حاکی از «هویت ملی»، تحسین نمیشود. بلکه بالعکس، نقدهای بسیاری از سوی صاحبنظران و منتقدان بر نگرش تقلیل گرا و سطحی این آثار وجود دارد، زیرا نه تنها بر خلاف ادعایشان به نقد وضعیت موجود و پرسش از آن نمی پردازند، بلکه با تبدیل کردن ئضعیتی بغرنج به گزاره هایی ساده، اتفاقاً به تثبیت وضعیت منجر می شوند. مساله این جاست که تاثیر وضعیت زیستۀ هنرمند بر اثر هنری او، همواره تاثیری پیچیده و غیر خطی است و نحوۀ بازتاب این شرایط زیسته در اثر هنری، از قضا ابداً به شکل بازنمایی مستقیم، یک به یک و کلیشه ای نیست. دغدغۀ شکل گیری نمایشگاه حاضر، درست از همین جا آغاز شد. مطالعۀ دقیق و از نزدیک هنر معاصر ایران، به ما نشان می داد که بازتاب وضعیت زیستۀ هنرمندان در آثارشان وجوهی بسیار متنوعتر و پیچیدهتر از چیزی دارد که تحت عنوان برندی به نام «هنر معاصر ایران» معرفی میشود.
تلاش ما در این نمایشگاه معرفی گرایشهای هنری و به طبع آن آثاری است که هم چنان که نسبت معناداری با وضعیت موجود برقرار میکنند، از افتادن به دام بازنماییهای سطحی و کلیشهای پرهیز میکنند. قطعاً نحوۀ انتخاب و کنار هم قرار گرفتن آثار این نمایشگاه صرفاً تنها یکی از راههای ممکن و متنوعِ نگریستن به پدیدۀ متکثر و گستردۀ هنر معاصر کشوری هم چون ایران است و بر خلاف جریانهای بازار محور، ادعایی مبتنی بر ارائۀ تصویری جامع و کامل و بازنمایی یک به یک روند جاری این هنر را ندارد. آنچه اما نمایشگاه پیش رو مدعی آن است، ارائۀ چهرهای واقعبینانهتر از هنری است که تاثیر محدودیتهای اقتصادی و سیاسی بر آن تاثیری پیچیده، فردی و تا حدی بسیار تجربی است. از این رو عمدۀ آثاری که در این نمایشگاه ارائه شده، دارای وجهی خارج از مرکز، تجربی و برآمده از محدودیتهای واقعی هستند که به لحاظ متریال، ابعاد و نحوۀ نمایش بر آنها مترتب بوده است. دیالگ این آدیالوگ این آثار با وضعیت زیستۀ هنرمندان، دیالوگی درونی و در هم تنیده است که گاه متریال را از خود متاثر کرده و گاه به شکلگیری فضایی ایزوله و منزوی انجامیده بدون این که برای جلب نظر بازار لزوماً به مضامین از پیش متعین و پیشبینی پذیر روی آورده باشد. این نمایشگاه تلاشی است برای بازنمایی چهرهای نه چندان جاهطلبانه اما واقعبینانه از هنر معاصر ایران در ارتباط با زمینههای اجتماعیش. تلاش ما در این نمایشگاه معرفی گرایشها و هنرمندانی است که نسبت فعالیت و آثار آنها با زمینههای زیستۀ شان بیرون از کلیشههای شناخته شده و مرسوم است و همچنان نسبت عمیقی با این شرایط دارد. در هر بخش یکی از وجوه زیستی معاصر جامعۀ ایرانی که وجهی معنادار و تعیینکننده به شمار میرفت انتخاب شده است و به این ترتیب نمایشگاه حول چهار فضای اصلی شکل میگیرد: فضاهای تنانه، فضاهای خصوصی، فضاهای عمومی و فضاهای نوستالژیک.
هر چند فضاهای عمومی، محل تقاطع خواست فردی و نظم حاکم است، اما تجربۀ زیست در فضای عمومی که امکان کنش و تحقق فردیت را تا حد جزئئترین مسائل و هر چه بیشتر کاهش میدهد، حضور در این فضا را با احساس عدم تعلق و عدم توان فاعلیت و کنشگری همراه میکند. این حیرت و بهت، در آثار حاضر، چه در سطح موضوعی و چه در سطح فرمال در قالب انتخاب فضاهای رنگی خنثی و زاویههای دوربین در عکسها قابل ردگیری است. در این نمایشگاه به سراغ آثاری رفتهایم که از نمایش سطحی تضاد بین خواست فردی و قوانین حاکم فراتر میروند و وضعیت بهت زده، بیگانه شده و انزواآمیز فرد را در حیطههای عمومی به نمایش میگذارد. وضعیتی که به قول سهراب شپهری شاعر معاصر در آن «ما هیچ، ما نگاه!». در وضعیتی که فضای عمومی تبدیل به محیطی کنترلگر و نظارت کننده میشود، حیطۀ خصوصی، نقش مامن و گریزگاهی را پیدا میکند که در آن فرد میتواند هر چند به طور موقت از فشارهای اجتماعی به آن پناه ببرد. یکی از اشکال این گریز درگیری وسواسگونه با فضاهای داخلی در قالب احیای گرایش به ژانر طبیعت بیجان و بازنمایی تعاملات انسانی در فضاهای نسبتاً امن داخلی است.
تاثیر سیاستهای حاکم، اینجا نه تنها بر فضاهای عمومی مشهود است، بلکه فضاهای داخلی را نیز دربرمیگیرد. فضای خصوصی که هرچند محملی نسبتاً امن برای رهایی از مناسبات حاکم و تجربۀ صمیمانه روابط انسانی است ( همچون مجموعۀ پنج شنبهها ی فرزانه قدیانلو)، اما در مجموع ابداً از تلخی زیست فضای عمومی به طور مطلق مصون نیست و همواره میتواند موضوع نظارت و کنترل باشد( نگاه کنید به مجموعه عکسهای رامیار منوچهرزاده و علی ناجیان با عنوان ما در جامعهای متناقضنما زندگی میکنیم). نقب زدن و رجوع به گذشته یکی دیگر از تمهیدات هنرمندان معاصر، برای گریز از واقعیتهای زیست کنونیشان است. در این آثار «رجوع به گذشته» نه همچون بدنۀ آثار نئواورینتال معاصر، چسباندن سمبلهای منتسب به تاریخ به اثر، بلکه سفر زمان به درون عکسهای خانوادگی و تصاویری از گذشتهای است که نسبتی واقعی و شخصی با تجربۀ زیست او دارد. آخرین گروه از آثار اما به آثاری تعلق دارد که به موضوع بدن پرداختهاند. بدن اینجا از طریق دفرمه شدن، نمایش رنج و استعاری شدن، با مسالۀ خشونت و انزوا مواجه میشود. این جا به جای نمایش دادن عناصر و المانهای مرتبط با سرکوب، با خود بدن سرکوب شده و رنج کشیدهای مواجهیم که بی واسطه ار طریق تکنیک و فرم خود را عرضه میکند. ( نگاه کنید به آثار شایا شهرستانی). همجواری این آثار اگر بتواند آلترناتیو معناداری در برابر تک صدایی حاکم بر بازنمایی هنر معاصر ایران باشد، باید گفت که در دستیابی به هدفمان در باز کردن فضایی برای شنیده شدن صداهای متکثر از دل پدیدۀ پیچیدهای به نام هنر معاصر ایران موفق بودهایم.
مهسا فرهادی کیا-آریا اقبال
پ.ن: این نمایشگاه با عنوان «اگر اگزوتیک نه پس چه؟ رویکردهای انتقادی در هنر معاصر ایران» به نمایشگاه گردانی مهسا فرهادی کیا و آریا اقبال، از نهم نوامبر تا دهم دسامبر دو هزار و نوزده، در گالری بیلدینگ بریدجز در لس انجلس برپاست. آثار بیست و سه هنرمند در این نمایشگاه به نمایش درآمده:
فرح ابوالقاسم، غزاله بنی احمد، افشین چیذری، آریا اقبال، فرزانه قدیانلو، پریسا قادری، فرهاد کلانتری، محمد خلیلی، مرتضی خسروی، رامیار منوچهرزاده، لاله معمار اردستانی، سمانه مطلبی، علی ناجیان، نسرین نجفی، نیکزاد نجومی، نازنین نوروزی، بهنام صدیقی، کلثوم صالحی، شایا شهرستانی، امید شلمانی، رزیتا شرف جهان، فروزان شیرغانی، مریم طباطبایی.
بدون پاسخ به “اگر اگزوتیک نه پس چه؟”